دور شو تنبلی




تنبلی را از خود دور کنید

 


ادامه نوشته

راه های درمان...





اصولا”  لجبازی یك نوع رفتار و واكنش نامطلوب است كه به صورت های مختلفی خود را نشان می دهد، از جمله آسیب رساندن به  خود و  دیگران ، ناسزا گفتن ، گریه كردن و فریاد كشیدن ، شكستن  وسایل و … در افراد لجباز پایین بودن اعتماد به نفس و عدم داشتن خود باوری مثبت و پذیرفتن خود واقعی مشهود است.

7 راه برای درمان لجبازی:

ادامه نوشته

هنر نه گفتن!!!!

قبل از پاسخ به درخواست یا پیشنهاد دیگران بهتر است موارد زیر را به سرعت مرور کنیم :


۱ – آیا ما به اندازۀ کافی وقت داریم؟ آیا ارزش وقت ما بیشتر از این نیست؟


۲ – اولویت امور خود را بدانیم. آیا این درخواست یا پیشنهاد در برنامه ریزی من می گنجد؟


۳ – انجام کارها با سرعت بالا و در وقت کم باعث ایجاد استرس می شود. آیا من استرس را دوست دارم؟


۴ – امانت دادن وسایل با ارزش خودمان به مردم باعث ایجاد نگرانی در ما می شود. آیا من نگرانی را دوست دارم؟


۵ – آیا نتیجۀ این کار برای ما مثمر ثمر خواهد بود؟ آیا این کار ما در واقع ابزار دیگران شدن است؟


۶ – آیا در ازای انجام این کار، کارهای بهتری را از دست نخواهم داد؟


و …

ادامه نوشته

گام های موفقیت

نخستین گام در موفقیت، تحمل موفقیت دیگران است.


دومین گام، تحسین موفقیت دیگران و


سومین، تقلید موفقیت دیگران است.


آخرین گام اینکه، به شیوه‌ی مخصوص خودت موفق شوی.

با کی مشورت کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وقتی در جست و جوی کمک هستی ، صحبت کردن با پدر و مادر یا دوستی مورد اطمینان ، اوّلین قدم است . بعد اگر احساس کردی که حلّ مشکل کمی دشوارتر است ، از یکی از منابع کمک دیگر استفاده  می کنی .  (که در این مارپیچ آمده است.)

حالا مارپیچ زیر را طی کن به طوری که در مسیرت از تمام منابع کمک ، استفاده کنی .  

می توانی از تصویر زیر پرینت بگیری و این کار را انجام بدهی .  

نیایش

خدایا!کمکم کن.

روی هر پله ای که باشی خدا یک پله بالا ترست نه به خاطر این که خداست به خاطر این که دست تورا بگیرد.

گفتم خدایا از همه دلگیرم.
گفت:حتی من؟!
گفتم خدایا چقدر دوری؟!
گفت:تو یا من؟
گفتم خدایا تنهاترینم!
گفت:پس من؟!
گفتم خدایا کمک خواستم!
گفت:از غیر من؟!
گفتم خدایا دوستت دارم!
گفت:بیش از من؟!

خدایا!
کمکم کن؛ پیمانی را که در طوفان با تو بستم در آرامش فراموش نکنم

خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به رویم میبندی به اصرار نگشایم. . .

آرامش آنست که بدانی در هر گام دست تو در دست خداست. (خدایا برای همه چیز شکر)

در آن زمان که امیدت برید از همه جا ، ببین کیست امیدت ، بدان که اوست خدا . .

خدایا نگویم دستم بگیر
              عمریست گرفته ای
                             مبادا رها کنی.

داستان آموزنده

چهار فصل
داستان کوتاه

ادامه نوشته

بزن زنگ خدارا!!!


وقتی در تمام شهر

دیگر دری به روی تو، خود را نمی گشود

با ان دل شکسته، کسی مهربان نبود

تنها اگر شدی

برگرد پیش من

من عادتم، خرید دل های خسته است

من عاشقم به آن که نمی خواهدش کسی

دل می برم ز آن که دلش را شکسته اند

در کوچه ی امید

نبش طراوت زیبای عاشقی

در انتهای  آن گذر تنگ بی کسی

آری، بزن تو زنگ خدا را، غریب عشق!

من چشم در رهم که بیایی عزیز من!

وزن دعای پاک و خالص


لوئیز زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس، و نگاهی مغموم وارد خواروبار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد. به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمیتواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.

جان لانک هاوس، با بی اعتنایی، محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند
زن نیازمند، در حالی که اصرار میکرد گفت آقا شما را به خدا به محض این که بتوانم پول تان را می آورم
جان گفت نسیه نمی دهد.
مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را میشنید به مغازه دار گفت : . . .

 ببین خانم چه می خواهد، خرید این خانم با من خواربار فروش با اکراه گفت: لازم نیست، خودم میدهم. لیست خریدت کو؟
لوئیز گفت: اینجاست
" لیست را بگذار روی ترازو. به اندازه وزنش، هر چه خواستی ببر."

لوئیز با خجالت یک لحظه مکث کرد، از کیفش تکه کاغذی در ‏آورد، و چیزی رویش نوشت و ‏‏آن را روی کفه ترازو گذاشت. همه با تعجب دیدند کفه ی ترازو پایین رفت
خواروبار فروش باورش نشد. مشتری از سر رضایت خندید
مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ی ترازو کرد. کفه ی ترازو برابر نشد، آن قدر چیز گذاشت تا کفه ها برابر شدند
در این وقت خواروبار فروش با تعجب و دل خوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته شده است.
کاغذ، لیست خرید نبود، دعای زن بود که نوشته بود:" ای خدای عزیزم، تو از نیاز من با خبری، خودت آن را بر آورده کن "
مغازه دار با بهت جنس ها را به لوئیز داد و همان جا ساکت و متحیر خشکش زد.....
لوئیز خداحافظی کرد و رفت.....

فقط اوست که میداند وزن دعای پاک و خالص چه قدر است .....

هفت تایی ها


از نظر گاندی
هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند:

1-ثروت، بدون زحمت
2-لذت، بدون وجدان
3-دانش، بدون شخصیت
4-تجارت، بدون اخلاق
5-علم، بدون انسانیت
6-عبادت، بدون ایثار
7-سیاست، بدون شرافت

این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوه‌اش داد.

دلایل مهم و اصلی حواس پرتی در نمازو کنترل آن


از دلایل مهم و اصلی حواس پرتی در نماز ، فرّار بودن، و هرزگی قوه خیال است.
آدمی دارای نیرویی است که دایماً ذهن و خیالش را به کار می گیرد. اگر ذهن انسان در مورد موضوعات کلی، به صورت منظّم و مرتّب فعالیت کند و از یک مقدمه، نتیجه ای بگیرد، در این صورت تفکر و تعقّل حاصل شده است، ولی اگر ذهن انسان بدون هیچ مقدمه و نظمی در موضوعات جزئی، از چیزی به چیزی و از جایی به جایی پرواز کند و هیچ رابطه منطقی بین موضوعاتی که در ذهن آمده ایجاد نکند، تخیّل صورت گرفته است.
در نمازی که می خوانیم، تمام انواع چهارگانه تصوّرات خیالی که در ذیل می آید، وجود دارد، مگر کسانی که قوه خیال را کاملا تربیت کرده و متمرکز بر نماز کرده باشند.
گاهی آنچه در نماز به ذهن خطور می کند، انجام کار خیری است؛ مثلا در این تصور است که چگونه بعد از نماز سخنرانی کند و یا با فلان بزرگ یا دوست، چگونه گفتگو کند.
و یا انجام کار شرّی است، مثلا در این تصوّر است که چگونه بر سر دیگری کلاه بگذارد و... .
گاهی آنچه در خاطر و خیال می آید، صرف خیال است و آن یا خیال پسندیده است مثلا (در خاطر خود بگذراند که پولدار شود تا بتواند گرسنگانی را سیر و برهنگانی را لباس بپوشاند و...) و یا خیال فاسد می باشد (مثلا در خاطر خود لذت گناه و چگونگی آن را بیاورد و با آن دلخوش کند).
پس آنچه که در قوه خیال ما می آید از این چهار حالت خارج نیست، اگر چه گاهی در نماز قوّه خیال در امور پسندیده فعّالیّت می کند، اما در هر صورت در جهت کسب حضور قلب، خیال در امور پسندیده هم باید کنترل شود و از پرواز آن به امور مختلف، خوب نگه داشته شود تا قلب یکسره متوجه خداوند گردد. لذا برای درمان هم باید در خود نماز و هم بیرون از نماز موارد زیر را رعایت نمود
بیرون از نماز :
باید در بیرون نماز، تمرین و ممارست در حفظ قوه خیال و متمرکز کردن آن صورت گیرد، به این صورت که در ابتدا تمرین کنیم که فکر و خیال خود را به امور خاصّی تمرکز بدهیم و دایماً مواظب باشیم که خیال به جایی دیگر نرود که اگر این تمرکز ادامه پیدا کند، آرام آرام می توانیم فکر و خیال خود را ضبط و نگهداری کنیم که هر کجا اراده کردیم حرکت کند.
کیفیت تغذیه قوه خیال
هر یک از قوای ما محتاج به تغذیه مناسب خود می باشد. باید برای منظم کردن قوه خیال و جهت دادن به آن، از عوامل کنترل قوّه خیال و گفتن ذکر دایم با توجه و متمرکز کردن ذهن به امور پسندیده، استفاده کرد. از جمله امور پسندیده عبارتند از: یاد خدا بودن؛ تمام کارها و اعمال خود را نیت و هدف خدایی دادن؛ تفکر در مسائل علمیه و مسائل اعتقادیه (مبدأ و معاد) و وظایف انسانی و عملی (کسب اخلاق حسنه و رفتار انسانی)؛ مراقبت بر احوال و رفتار خود که چه مقدار منطبق با عقل، شرع و رضای خداوند است و هم چنین یادآوری گذرگاه بودن دنیا و مسافر بودن خود و دقّت و تعقّل به عجایب خلقت و آثار نظم و قدرت پروردگار؛ همه اینها عوامل کمک کننده در کنترل قوه خیال می باشد.
داخل نماز
از روشهای کنترل قوه خیال در نماز "تصمیم بر مخالفت است"؛ یعنی تصمیم بگیرد که خیال خود را متمرکز در نماز و یا معانی نماز نماید و هر وقت کنترل آن از اراده انسان خارج شد دوباره برگرداند. حضرت امام خمینی ـ قدّس سره ـ می فرماید:
«طریقه عمده رام نمودن آن "عمل نمودن به خلاف است" و آن، چنان است که انسان در وقت نماز خود را مهیّا کند که حفظ خیال در نماز کند و آن را حبس در عمل نماید و به مجرّد این که بخواهد از چنگ انسان فرار کند آن را استرجاع نماید (برگرداند) و در هر یک از حرکات و سکنات و اذکار و اعمال نماز ملتفت حال آن (قوه خیال) باشد و از حال آن تفتیش نماید (جستجو کند) و نگذارد سر خود باشد و این در اوّل امر، کاری صعب (مشکل) به نظر می آید، ولی پس از مدتی عمل و دقت و علاج، حتماً رام می شود و ارتیاط پیدا می کند (ورزیده می شود)(آداب الصلوة، ص 44)

دستان ما چه می گویند؟

حرف دستان ما
http://uploadtak.com/images/e9283_8fc60d4191c5a2288a99.jpeg

محجّبه


من یک محجّبه ام....
چون ذکات جمال حجاب است.
چون حجاب حق الله است .
هیچ کس دیگری این حق را ندارد .
لطفا مرا مسخره کنید.... همانگونه که:
نوح را مسخره کردند. (هود (11):38)

موسی را مسخره کردند. (شعراء (26): 25)

پیامبر قوم عاد را مسخره کردند. (احقاف (46): 26)

و در یک کلمه مسخره شدن، تنها شکنجه ی مشترکی بود که همه ی پیامبران آن را تجربه کردند. (حجر (15):11)

سخت ترین شکنجه ای که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وارد آمد. تا آن که خدا برای دلجویی رحمه للعالمین اینگونه فرمود: (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش،) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند. (انعام(6):10 و رعد (13): 32 و انبیاء (21): 41).


اما بدانید خداوند وعده داده است:

از آنان روی گردان! ما شرّ مسخره کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. (حجر (15) :95)

تا در روز قیامت بگویند: «افسوس بر من از کوتاهی هایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم!» (زمر (39): 56).

پس مرا هم مسخره کنید!

مادرم زهرا(س) جلوی نابینا هم حجابش را حفظ کرد! من هم یک محجبه ام ! الگویم زهراست!



پس تا میتوانید مسخره کنید در من اثری نخواهد داشت.

مشت خدا

دخترکوچولووارد بقالي شد و كاغذي به طرف بقال دراز كرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی كه در اين ليست نوشته بهم بدي، اين هم پولش.
بقال كاغذ رو گرفت و ليست نوشته شده در كاغذ را فراهم كرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندي زد و گفت: چون دختر خوبي هستي و به حرف مامانت گوش مي‌دي، مي‌توني يك مشت شكلات به عنوان جايزه برداری.

ولي دختر كوچولو از جاي خودش تكون نخورد، مرد بقال كه احساس كرد دختر بچه براي برداشتن شكلات‌ها خجالت مي‌كشه گفت: "دخترم!خجالت نكش، بيا جلو خودت شكلاتهاتو بردار"

دخترك پاسخ داد: "عمو! نمي‌خوام خودم شكلاتها رو بردارم،نمی شه شما بهم بدين؟ "

بقال با تعجب پرسيد: چرا دخترم؟ مگه چه فرقي مي‌كنه؟

و دخترك با خنده‌اي كودكانه گفت: آخه مشت شمااز مشت من بزرگتره!

-------------------------------------------

ما حتی به‌اندازه ي یه دختر بچه ی كوچولوهم حواسمون  جمع نيس كه بدونيم و مطمئن باشيم كه مشت خدا ازمشت ما بزرگتره و در این روز های پایانی ماه میهمانی خدا به اندازه ی بزرگی خداوند ازش طلب کنیم. نه به اندازه ی آرزوهای کوچک دنیایی.

هر آنچه هستی...

خداشناسی


پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :                                           
خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.
سپس نشست و منتظر ماند.
چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .
پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.
نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .
پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت.نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .
پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.
شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب باردیگر خدا را دید .
پیرزن با ناراحتی گفت:
خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟
خدا جواب داد :
 بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی .

لیالی قدر

موسی (ع)گفت:
خداوندا! می‏خواهم به تو نزدیک شوم، فرمود: قرب من از آن کسى است که شب قدر بیدار شود،
گفت: خداوندا! رهایى از جهنم را می‏خواهم،

فرمود: آن، از آن کسى است که در شب قدر استغفار کند.


آری امشب، “چشم سر” را باید بیدار داشت
تا “چشم جان” بیداری و بینایی یابد و دل از بندها برهد؛
و ما چه زیانکاریم اگر از شب قدر
تنها بیداری چشم نصیبمان شود و راهی به ورای آن ، بر اقلیم جان نیابیم.


پیامک شب قدر

خدایا! تقدیر ما را در شب قدر بگونه ای رقم بزن
که در دنیا و آخرت، بالاترین افتخار ما “شیعه بودن ما” باشد، “شیعه ی واقعی حضرت امیر” همین و بس.

ادامه نوشته

آموخته ام که...


با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.


ادامه نوشته

کمی بیندیشیم

می خواهم  بگویم ......فقر  همه جا سر می کشد .......

فقر،گرسنگی نیست ،عریانی  هم  نیست ......

 

فقر،چیزی را  " نداشتن " است ، ولی،آن چیز پول نیست؛طلا و غذا نیست  .

فقر،همان گرد و خاکیست که بر کتاب های فروش نرفته ی یک کتاب فروشی می نشیند .

فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد می کند .

فقر،کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند .

فقر،پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته می شود .

                    فقر، شب را " بی غذا  " سر کردن نیست ..

                  فقر، روز را " بی اندیشه"   سر کردن است.

آداب و مهارت های زندگی

در برابر انتقادات :

اگر نا درست بود ، بی اعتنا باشیم .

اگر غیر منصفانه بود ، عصبانی نشویم .

اگر از روی  نادانی بود ، لبخند بزنیم .

اگر عادلانه بود ، از آن درس بگیریم .